عشق پر دردسر

به ساعت نگاه کردم . ۱۵ . هه . یه روز کسل کننده دیگه تو دبیرستان . مثل همیشه . جک به به بقیه تذکر میداد . کوران با مارتین و الکس حرف میزد . منم تنها تو حیاط پشتی دبیرستان به دیوار زل میزدم . مارتین ، جک ، الکس و کوران تنها دوستای منن . چی میشد اگه لازم به مخفی شدن نبودیم؟ ما هممون ومپایر ( Vampire ) هستیم . فکر کنم بدونید یعنی چی . خون آشام . هه . خون آشام هایی که راهی جز مخفی شدن ندارن . ولی ما خون آشام ها مثل افسانه ها نیستیم . تنها نقط ضعف ما یه چاقوی مخصوص هست . که این چاقو دست جکِ .
یعنی ما این نقاط ضعف رو نداریم :
آهن
سلیب
نور خورشید
گرگینه ها
سیر
چیزای مقدس
و ...
هر چی توی داستان ها هست
سال ها پیش گرگینه ها و ومپایر ها با هم صلح کردن . جیم و هاروکا که دشمنای ما محسوب میشن گرگینه ان . درسته گفتم باهاشون صلح کردیم ولی نگفتم بعضیامون از همدیگه بدمون میاد😂و برای من ، جک ، مارتین ، الکس ، کوران نسبت به جیم ، هاروکا ، تیم و تئو همینه . و بلعکس .